March 17th 2011 - Jaras - On the eve of Persian New Year [Norooz], the head of the judiciary published a statement announcing that political prisoners would not be given furlough this Norooz.
Majid Tavakoli's mother, deprived of seeing her son for months stated: "With the arrival of Norooz, most people are happy and content. Our house on the other hand is filled with sadness, nostalgia and concern. Last year for Norooz, Majid was also not with us. We never bothered to lay the Haft Sin table, nor did we celebrate the arrival of the New Year. I only starred at my Majid's picture and cried. I stayed by the phone with the hope that I may hear my Majid's voice; but the phone never rang and I never had the opportunity to hear my son's voice. You cannot imagine how difficult it is to wait, particularly for a mother whose eyes are set on the door and whose ears await the ringing of a phone. The days and nights pass and we continue to wait. I ask anyone who hears my voice to take a compassionate step and allow Majid to visit with his ailing mother and father."
Majid Tavakoli was arrested on December 7th, 2009 [Students Day] while giving a speech in front of Amir Kabir University. Tavakoli was sentenced to 8 years prison [5 years for participating in illegal gatherings, 2 years for insulting the Supreme Leader, 1 year for propaganda against the regime and six months for insulting the president of Iran]. In addition Tavakoli was deprived of all political activities and banned from leaving the country for a period of 5 years.
It is worth mentioning that Tavakoli was transferred from Evin to Rajai Shahr prison upon insistence by the Ministry of Intelligence. On February 1st, 2011 Tavakoli was once again tried by the 28th branch of the Revolutionary Court presided over by Judge Moghiseh, without notifying his lawyer or his family. During this trial Tavakoli refused to comply with Judge Moghiseh's request that he deny that the letters leaked from prison were written by him. Tavakoli also refused to condemn the Green media outlets for publishing the letters.
On the Eve of Norooz, Jaras interviewed Majid Tavakoli's mother to discuss her concerns and hope for the future. The content of the interview is as follows:
Mrs Tavakoli how long is it since you last heard from your son?
I have heard nothing from my son since last January. They have not even allowed him to make a phone call. His father and I are ill. The journey to Rajai Shahr prison is long and we are unable to visit with him. We have no news of Majid's physical and psychological well being since September when his brother last visited with him.
Are the authorities aware of you and your husband's ailing condition?
Yes they are aware that we are ill and unable to embark upon a seventeen hour journey.
Have the authorities explained why his telephone privileges have been banned or why he has not be granted furlough?
In mid January they informed us that Majid no longer had access to a telephone. I am very distressed. I myself contacted the prison several times but I was told that the phones were disconnected and no one was answering. I pleaded with them on numerous occasions and explained that my husband and I were not in any physical condition to travel. I asked that they at least allow me to hear my son's voice, if only for a few minutes. They however refused to answer a concerned and heavy-hearted mother. What can I say? I am a mother and I yearn to see my son.
Are you hopeful that your son may be at your side this Persian New Year [Norooz] ?
We expect more than furlough for our son. We expect that he is finally freed, but if they won't release him, they should at least allow him to spend Norooz with his family.
As a mother who has been deprived of seeing her son and hearing his voice for months, what would you like to say to the judicial authorities?
For an ailing mother and father deprived of seeing their son for 16 months, requesting that he be granted furlough is not too much to ask. We are not alone in our request. All families of political prisoners would like to see their loved ones at home this Norooz. I hope that they release everyone and put an end to these difficult conditions. I am hopeful that they will lift this sadness from our hearts. If any of the officials in charge can hear my voice, since Majid's father and I are ill, I ask that they allow at least that he come home to visit with us. This is the right of every political prisoner and their families. I wish I could explain the pain in my heart so that people could understand what we are going through. I cry night and day. I miss Majid terribly. We are approaching Persian New Year (Norooz). Everyone is happy and content. Our house on the other hand is filled with sadness, nostalgia and concern. Last year for Norooz, Majid was also not with us. We never bothered to lay the Haft Sin table, nor did we celebrate the arrival of the New Year. I only starred at my Majid's picture and cried. I stayed by the phone with the hope that I may hear my Majid's voice; but the phone never rang and I never had the opportunity to hear my son's voice. You cannot imagine how difficult it is to wait, particularly for a mother whose eyes are set on the door and whose ears await the ringing of a phone. The days and nights pass and we continue to wait. I ask anyone who hears my voice to take a compassionate step and allow Majid to visit with his ailing mother and father. I ask God to grant happiness to the families of political prisoners and their incarcerated loved ones.
We thank you for providing us with the opportunity to speak with you and look forward to the day when all our incarcerated loved ones are free.
مادر مجید توکلی: بگذارند فرزندم حداقل عید به ملاقات پدر و مادر بیمارش بیاید
مژگان مدرس علوم
جرس: در حالیکه در آستانه فرا رسیدن سال نو هجری شمسی هستیم، رئیس قوه قضاییه طی بخشنامه ای در مورد مرخصی های نوروزی زندانیان اعلام کرده است که زندانیان سیاسی به مرخصی نوروزی نمی آیند.
مادر مجید توکلی که ماههاست از دیدن روی فرزندش محروم است، می گوید: " الان نزدیک عید است همه شاد و خوشحالند اما خانه ما پر از غم و دلتنگی و نگرانی است. عید پارسال هم مجید پیش ما نبود اصلا سفره هفت سین پهن نکردم و سال تحویل خانه ما فقط گریه بود. من عکس مجیدم را نگاه می کردم و گریه می کردم. فقط پای تلفن بودم که شاید صدای مجیدم را بشنوم اما نه تلفن زنگ خورد نه صدای پسرم را شنیدم. بخدا نمی دانید چقدر انتظار سخت است بخصوص برای یک مادر که چشمش به در خانه و گوشش به تلفن است اما روزها و شب ها می گذرد و ما همین طور در انتظار و دلتنگی هستیم. من خواهش می کنم هر کس صدای من را می شنود یک قدم خیر بردارد بگذارد مجید به ملاقات پدر و مادر بیمارش بیاید."
مجید توکلی در تاریخ ۱۶ آذر ماه بعد از مراسم روز دانشجو در مقابل دانشگاه پلی تکنیک بازداشت شد. توکلی به ۸ سال زندان محکوم شد که حکم وی به قرار زیر است: ۵ سال به دلیل اجتماع و تبانی، ۲ سال توهین به رهبری، ۱ سال تبلیغ علیه نظام، ۶ ماه توهین به رئیس جمهور، ۵ سال محرومیت از فعالیت سیاسی و ۵ سال ممنوع الخروج از کشور.
گفتنی است، مجید توکلی به اصرار وزارت اطلاعات از زندان اوین به زندان رجایی شهر تبعید شد و ۱۲ بهمن ۸۹ به شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی مقیسه فراخوانده شد تا مورد محاکمه مجدد قرار بگیرد این در حالی است که به وکیل و خانواده توکلی اطلاعی داده نشده بود. قاضی مقیسه از وی خواست که با تکذیب بیانیههای منتشر شده و نوشتههایی که به بیرون از زندان فرستاده است، از سایت ها و عاملان انتشار این مطالب نیز اعلام شکایت کند که با مخالفت مجید توکلی روبرو شد.
حال در آستانه سال نو خورشیدی "جرس" با مادر مجید توکلی در خصوص دلتنگی ها و آرزوهایش به گفتگو نشسته که متن آن در پی می آید:
خانم توکلی الان چه مدت است که از فرزندتان بی خبر هستید؟
از اول بهمن ماه هیچ خبری از پسرم ندارم حتی نگذاشته اند که تلفن کند. من و پدرش هم که مریض هستیم و راه طولانی است و نمی توانیم ملاقاتش برویم. از شهریور ماه که برادرش توانسته به ملاقاتش برود هیچ اطلاعی از وضعیت جسمی و روحی مجید نداریم.
مسئولین از وضعیت نامناسب جسمی و بیماری خود و همسرتان باخبر هستند؟
بله می دانند که ما مریض هستیم و مسافت هفده ساعته راه را نمی توانیم طی کنیم.
علت قطع تماس تلفن و عدم موافقت با مرخصی را گفته اند؟
از اول بهمن ماه که تلفن مجید قطع شده من خیلی ناراحتم. من خودم چند بار تلفن زدم زندان اما گفته اند تلفن قطع است و هیچ جوابی نمی دهند. بارها التماس کردم که شرایط من و پدر مجید این جور است بگذارید حداقل دو سه دقیقه صدای پسرم را بشنوم تا آرام شوم اما دریغ از پاسخ به یک مادر نگران و دلتنگ. چه کنم مادرم دلم بی تاب پسرم است...
امید دارید که پسرتان برای عید نوروز در کنارتان باشد؟
انتظار ما بیشتر از مرخصی است و می خواهیم آزاد شود اما خوب اگر نمی گذارند حداقل بگذارند عید خانه بیاید.
بعنوان یک مادری که ماهها است نه روی فرزندش و نه صدای او را شنیده چه صحبتی با مسئولین قضایی دارید؟
یک پدر و مادربیماری که شانزده ماه از دیدن روی فرزندشان محروم بوده اند، یک مرخصی انتظار زیادی نیست. ما تنها نیستیم همه خانواده های زندانیان سیاسی می خواهند عید عزیزشان پیش آنها باشند. امیدوارم همه را آزاد کنند و به این شرایط سخت خاتمه بدهند این غم سنگین را از روی دل ما بردارند. اگر کسی از مسئولین صدای من را می شنود کاری کند تا من و پدر مجید که مریض هستیم نمی توانیم برویم ملاقاتش حداقل مجید به ملاقات ما بیاید. این حق زندانیان و خانواده های آنهاست.
بخدا نمی دانم چه جور حرف دلم را بزنم تا کسی وضعیت من را درک کند. شب و روز گریه می کنم و دلم برای مجید یک ذره شده است. الان نزدیک عید است همه شاد و خوشحالند اما خانه ما پر از غم و دلتنگی و نگرانی است. عید پارسال هم مجید پیش ما نبود اصلا سفره هفت سین پهن نکردم و سال تحویل خانه ما فقط گریه بود. من عکس مجیدم را نگاه می کردم و گریه می کردم. فقط پای تلفن بودم که شاید صدای مجیدم را بشنوم اما نه تلفن زنگ خورد نه صدای پسرم را شنیدم. بخدا نمی دانید چقدر انتظار سخت است بخصوص برای یک مادر که چشمش به در خانه و گوشش به تلفن است اما روزها و شب ها می گذرد و ما همین طور در انتظار و دلتنگی هستیم. من خواهش می کنم هر کس صدای من را می شنود یک قدم خیر بردارد بگذارد پسرم به ملاقات ما بیاید.
از خدا می خواهم که عید نوروز دل خانواده های زندانیان سیاسی و عزیزان در بندشان مثل بقیه مردم شاد باشد.
به امید آزادی همه عزیزان دربند و با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید
No comments:
Post a Comment